پخش زنده
امروز: -
امروز میلاد بنیانگذار انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی (ره) است. بزرگمردی که مهمترین انقلاب قرن را به ثمر رساند که آثار پربرکت آن همچنان مرزها را در مینوردد.
به گزارش خبرگزاری صدا و سیما؛ امام خمینی (ره) به بسیاری از رشتههای ورزشی علاقهمند بودند، ولی رشته خاصی را ترجیح نمیدادند. از جمله ورزشهایی که حضرت امام، خود بیشتر به آن اشتغال داشتند، میتوان به کوهنوردی، فوتبال در سنین نوجوانی، شنا، ژیمناستیک، پرش طول و ارتفاع و ورزشهای باستانی و کشتی در سنین جوانی اشاره کرد. اما وقتی پا به سن گذاشتند، بیشتر به کوهنوردی و پیاده روی میپرداختند و هیچ گاه به دلیل برنامه ای، از ورزش نمیگذشتند.
۱ـ وقت شناسی و نظم در امور
از آنجایی که انسان موجودی است با گرایشهای گوناگون و این گرایشها در جامعه بشری در تصادم و ناسازگاری اند، آنچه میتواند انسان را از این تنش نجات بخشد، وفاداری و عمل به قانون و ارج نهادن به حقوق دیگران است. امام علی (ع) میفرمایند: «أفضَلُ الأدَب أن یقف الإنسان عندَ حَدِّهِ ولا یتعدّی قدره»؛ [۱]برترین ادب آن است که انسان بر حدّ خویش بایستد و از اندازه خود فراتر نرود.
امام خمینی (ره) ساعات شبانه روز خود را تقسیم بندی کرده بودند و ساعت عبادت، استراحت، مطالعه، رفت و آمد و ... ایشان مشخص بود و این تقسیم و برنامه ریزی، مبنای تنظیم برنامه خانواده امام نیز شده بود. توجه در رفتار و عملکرد امام، نشان میدهد که ایشان در تمام امور، بسیار به رعایت نظم مقید بودند و با نظم و برنامه خاصِّ از پیش معیّن شده، کارهای خود را انجام میدادند. ذکر چند خاطره در این زمینه، خالی از لطف نیست:
۱ـ زمانی که ایشان برای وضو گرفتن (تجدید وضو) از اتاق مطالعه بیرون میآمدند، خدمتکار متوجه میشد که وقت طبخ برنج است و (اگر ناهار برنج داشتند) به آشپزخانه رفته و اجاق را روشن میکرد؛ یعنی ساعت وضو گرفتن امام نیز وقت مشخصی داشته است. [۲]۲ـ ایشان حتی برای زمانهای کوتاه قبل از شام یا ناهار یا قبل از اخبار، برنامه داشتند تا مبادا این زمان به بطالت بگذرد. نقل شده است: زمانی امام را برای صرف شام صدا زدند، ایشان فرمودند: «هنوز ده دقیقه به وقت شام مانده». [۳]این مسأله بیانگر آن است که نظم امام در دیگران و امور خانه، تأثیرگذار بوده است.
۳ـ قدم زدن امام نیز از نظم و وقت معینی برخوردار بود. زمانی که ایشان فضای مناسبی برای قدم زدن نداشتند، از پشت بام یا همان فضای کوچک استفاده میکردند. حجت الاسلام و المسلمین نصرالله شاه آبادی نقل میکنند: «منزل امام در نجف یک خانه کوچک ۴۵ متری بود و ایشان برای قدم زدن، هر روز نیم ساعت قبل از غروب به پشت بام رفته و آنجا مشغول قدم زدن میشدند؛ زیرا حیاط کوچک بود و جای قدم زدن نداشت». [۴]ساعات شبانه روز امام چنان تقسیم بندی شده بود که اهل خانه بدون این که ایشان را ببینند، میدانستند ایشان در فلان ساعت، مشغول چه کاری هستند. نظم و انضباط امام را میتوان در دو بُعد فکری و عملی مشاهده کرد. ایشان از نظم فکری بالایی برخوردار بود و در طول زندگی پر بار خویش، هیچ گاه دچار حتی کمترین تزلزل فکری و عقیدتی نشد.
امام ضمن دستیابی به اصول متین و قطعی دین مبین اسلام در ابعاد گوناگون، همواره بر پیاده کردن آنها پافشاری میکردند و هرگز در راه خویش ـ که صراط مستقیم بود ـ گرفتار شک و تردید نمیشدند. دقت در برنامهها و سخنان امام، از آغاز تا پایان، این مسأله را مسلم میسازد که ایشان خط مشی مشخصی را در زندگی، پی گرفته و از آن پیروی کرده است. [۵]حضرت امام (ره)، درباره نظم فکری میفرمودند: اگر در زندگی مان، در رفتار و حرکاتمان نظم بدهیم، فکرمان هم بالطبع نظم میگیرد؛ وقتی فکر نظم گرفت ... یقیناً از آن نظم فکری کامل الهی هم برخوردار خواهد شد. [۶]«تدبیر و برنامه ریزی» نیز اثر بسزایی در زندگی بهتر دارد و از هر گونه لغزش و اشتباه جلوگیری مینماید و از اتلاف نیروها و امکانات، دوباره کاریها و مقطعی بودن کارها، جلوگیری میکند.
هیچ کشوری، بدون برنامه ریزی موفق نمیشود و بالطبع دولتهایی که برنامه ریزی دقیق و صحیحی دارند، بسیار موفقتر از آنهایی هستند که برنامه ریزی مقطعی دارند؛ بنابراین بهترین توصیه به جوانان و مدیران و همه کسانی که به نوعی در زندگی جمعی نقش دارند، این است که از همان آغاز سعی کنند، نظم و تدبیر و برنامه داشته باشند و با تقسیم کار به زندگی تداوم بخشند. [۷]امام علی (ع) میفرمایند: «اَلتَّدبیرُ قَبل الفعل، یؤمن العثار»؛ [۸]تدبیر قبل از کار، آدمی را از لغزش مصون میدارد.
مدیریت زمان و برنامه ریزی
یکی از راههای رسیدن به قله خوشبختی، «مدیریت زمان» به معنای تسلط بر اوقات خود است. این تسلط بر اوقات، تنها با برنامه ریزی دقیق و منطقی حاصل میشود. [۹]حضرت امام (س)، از کسانی بودند که بر اساس برنامه ریزی بر تمام دقایق عمر خود، تسلط داشتند.
پیامبر اکرم (ص)، مدیریت زمان را خردمندانه دانسته و میفرماید:در صحف ابراهیم آمده است: خردمند مادامی که عقل و خردش از او گرفته نشده، باید ساعاتی را برای خود در نظر گیرد. [۱۰]بنابر بیان پیامبر اکرم (ص)، برنامه ریزی برای زمان و مدیریت آن نشانه تعقل و دانایی است.
نمونههایی از مغتنم شمردن وقت در زندگی حضرت امام (س):
۱ـ امام خمینی (ره) از کمترین زمان، بیشترین استفاده را میکردند و هیچگاه نمیگذاشتند وقتشان هدر برود. حجت الاسلام والمسلمین مسیح بروجردی (نوه امام) نقل میکنند: بارها میدیدیم که در دقایق قبل از آماده شدن سفره که معمولاً به بطالت میگذرد ایشان به مطالعه و تلاوت قرآن میپرداختند. یک بار برای کاری خدمت ایشان بودم، صحبت که تمام شد، نگاهی به ساعتشان کردند و گفتند: میتوانی یک تعریف یک دقیقهای بکنی؟ تا من خواستم به آن مسأله فکر کنم و ذهنم را بگردم، یک دقیقه گذشت و امام رادیو را روشن کردند و من تازه متوجه شدم که ایشان میخواستند همین یک دقیقه قبل از اخبار هم به بطالت نگذرد؛ چون عادت داشتند که خلاصه اخبار را سر وقت بشنوند. [۱۱]۲ـ یکی دیگر از نمونههای زیبای مغتنم شمردن وقت در زندگی امام خمینی (ره)، خاطرهای است که حجت الاسلام رحیمیان [۱۲]نقل میکنند: امام در بسیاری از اوقات در آنِ واحد و همزمان به کارهای متعدد اشتغال داشتند. در یکی از روزهای اوایل فروردین ۶۸، حدود ساعت هفت بعد از ظهر، حقیر را برای انجام کاری احضار فرمودند. وقتی مشرف شدم، حدود یک ساعت از غروب گذشته بود، ایشان در حالی که هنوز مشغول تعقیبات نماز مغرب و عشا بودند تسبیح در دستشان بود و ذکر میگفتند، به پشت خوابیده بودند و با بالا و پایین بردن پاهایشان، نرمش مخصوصی را که پزشک توصیه کرده بود، انجام میدادند، تصویر بدون صدای تلویزیون را مد نظر داشتند، به صدای رادیو گوش میدادند، علاوه بر این همه امور، علی نوه عزیزشان را در حالی که در کنار ایشان دراز کشیده بود و سعی میکرد حرکتهای امام را تقلید کند، مورد تفقد و نوازش پدرانه قرار میدادند و انجام نرمش، مانع از ابراز عطوفت نسبت به نوه خردسالشان نمیشد. [۱۳]۲ـ حسن خلق
در تعریف حسن خلق گفته اند: حالتی است نفسانی که از به هم پیوستن و در هم تنیده شدن صفات نفسانی حاصل میشود و آن، حسن صورت باطن است که همان صورت نفس ناطقه و درک کننده میباشد. چنان که حسن خلق، حسن صورت ظاهر و تناسب اجزا با یکدیگر است. با این فرق که (حسن صورت ظاهر، اختیاری و اکتسابی نیست اما) حسن صورت باطن، ممکن است اکتسابی باشد. از این رو آیات و روایات بسیاری در تشویق و تحصیل آن وارد شده است. [۱۴]قرآن کریم، خطاب به پیامبر اکرم (ص) میفرماید: وَ إِنّکَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیمٍ؛ [۱۵]همانا تو بر اخلاق بزرگی هستی؛ و نیز میفرماید: فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنْتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لانْفَضُّوا مِنْحَوْلِکَ؛ [۱۶]پس به سبب رحمتی از سوی خدا است که با اینان نرم شدی و اگر خشن و سنگدل بودی، از پیرامونت پراکنده میشدند.
امام خمینی (ره) درباره حسن خلق فرمودند: شیوه ائمه ما و اولیای خدا و انبیای خدا بوده است که خودشان را خدمتگزار مردم میدیدند و با حسن معاشرت و با رفتار انسانی، با رفتار الهی رفتار میکردند؛ و کارهایی را که باید انجام بدهند، با همین حسن رفتار انجام میدهند. [۱۷]و باز در جایی نقل میکنند: پیغمبر خدا صلّی الله علیه و آله وقتی غضب میفرمود، اگر ایستاده بودند، مینشست و اگر نشسته بود، به پشت میخوابید، غضبش ساکن میشد. [۱۸]امام (ره) نیز این حسن صورت باطنی را به خوبی با الگوگیری از ائمه معصومین (ع)، کسب کرده و با تمام اشتغالات ذهنی و فکری که داشتند، هم اهل مزاح و شوخی بودند و هم از خلق و خویی بالا برخوردار بودند. این نرم خویی و آرامش در کلام و رقّت قلب ایشان به گونهای بود که همه افراد خانواده؛ حتی بچهها به خود اجازه شوخی و مزاح با ایشان را میدادند. ایشان همیشه در حال لبخند بودند تا جایی که نوههای امام؛ خانمها نعیمه و عاطفه اشراقی، نقل میکنند: همه ما فکر میکردیم که امام، ما را بیشتر از دیگران دوست دارد؛ چون به همه لبخند میزدند. [۱۹]در این مجال، به چند نمونه از حسن خلق امام اشاره میشود:
۱ـ سبقت در سلام کردن؛ از طلاب و شاگردان ایشان بسیار نقل شده است که هنگامی که خدمت ایشان میرسیدیم، برخورد ایشان طوری بود که گویی دو طلبه هم سطح هستیم و گاهی اوقات که خدمت ایشان میرفتیم، اگر فاصله مان حدود ۱۰ ـ ۱۵ متر بود، سعی میکردیم جلوتر برویم و سلام کنیم تا ایشان متوجه شوند. اما ایشان قبل از رسیدن ما، سلام میکردند و همیشه پیشی میگرفتند و هیچگاه خودشان را به عنوان یک استاد نمیگرفتند و با خوشرویی با همه روبرو میشدند. [۲۰]۲ـ خوش رفتاری و لطافت کلام امام موجب شده بود تا کودکان، انس عجیبی با امام داشته باشند. امام محبت زیادی به بچهها داشتند و بچهها هر کاری به جهت کودکی میکردند، ایشان جلوگیری نمیکردند و حتی دیگران را نیز که قصد جلوگیری داشتند، منع میکردند و میگفتند: بچهها را آزاد بگذارید. [۲۱]۳ـ زهد و ساده زیستی
شیوه زندگی امامان شیعه (ع) این بود که اسیر دنیا و دلبسته به آن نبودند و در هر وضعی، این روحیه را با کمال قدرت حفظ نموده و با این حال از مواهب دنیا استفاده میکردند. [۲۲]رسول خدا (ص) فرمودند: «طوبی لمَن أسلَم وَکانَ عیشُه کفافاً»؛ [۲۳]خوشا به حال کسی که اسلام را بپذیرد و زندگی او به قدر کفاف باشد.
امام نیز از این حالت روحی مستثنا نبود و این گونه زندگی کردن، با روح او و پدرانش عجین شده بود. هیچ گاه از سطح کمترین فرد جامعه بالا نیامد و حتی حاضر نشد در گرمای طاقت فرسای نجف، پنکهای بخرد و یا شبها برای استراحت به منطقه خنک تری؛ مانند کوفه برود. [۲۴]امام، حتی در پاریس نیز، با وجود سرمای هوا و کهولت سنّشان، دستور دادند وسایل گرمازای منزل مسکونی شان را خاموش کنند تا با مردم ایران که در زمستان ۵۷ به علت کمبود نفت در مضیقه بودند و سرما را تحمل میکردند، همدردی کنند. [۲۵]زهد و سادگی امام، یادآور زهد و سادگی انبیای سلف صالح بود و همه را متحیر کرده بود. نکته مهم این بود که امام میتوانست در بهترین شرایط، به لحاظ مادی، زندگی کند، اما ساده میزیست.
اگر کسی از تمکن مالی برخوردار نباشد و ساده زندگی کند، ارزش نیست؛ زیرا سادگی بر او تحمیل شده است؛ لذا بعضی، سادگی را نشأت گرفته از فقر میدانند و معتقدند: کسی که ندارد، ساده زندگی میکند. ولی میان فقر و سادگی تفاوت وجود دارد؛ سادگی، بر فقرا، تحمیل شده است، اما ساده زیست ها، سادگی را خود انتخاب کرده اند؛ با آن که ممکن است از تمکن مالی هم برخوردار باشند و این، یک ارزش است.
این سادگی در زندگی امام و اطرافیان ایشان، قابل مشاهده بود. ایشان نه تنها از تجملات بیزار بودند، بلکه از امور غیر تجملی هم دوری میکردند.
سید حمید روحانی؛ از نزدیکان حضرت امام (ره) و مؤلف کتاب تحلیلی از نهضت امام، میگوید: امام در زندگی همواره ساده میزیست، ساده میپوشید، ساده میخورد، از غذای چرب و نرم پرهیز میکرد، از خوراکیهای مقوی پرهیز میکرد؛ در نجف غذای مورد علاقه ایشان نان و پنیر و گردو بود. در رفت و آمدها، تا جایی که امکان داشت از گرفتن اتومبیل خودداری میکردند.
البته سادگی جزء خصایص حضرت امام بود و هیچ حادثهای باعث نمیشد تا این خصیصه جای خود را به چیز دیگری بدهد. ایشان حتی پس از پیروزی انقلاب و ورود به خاک میهن و در اوج احساسات مردم، سادگی خود را حفظ کردند و از بسیاری از تجملات دوری کردند. امام (ره)، حتی مراسم تشریفات ورود به میهن را نیز اجازه ندادند و فرمودند: مگر میخواهند کورش را وارد ایران کنند... یک طلبه از ایران خارج شده و همان طلبه به ایران باز میگردد. من میخواهم میان امتم باشم و همراه آنان بروم ولو پایمال شوم. [۲۶]امام در زندگی خود با الگوگیری از بانوی بزرگ اسلام، همواره ساده زیستی را؛ برای خود، مردم و مسئولین، مورد تأکید قرار داده و ترجیح میدادند در اتاقشان، به جای فرش، موکت پهن باشد و اغلب با مخالفت اطرافیان (به جز افراد خانواده) روبرو میشدند. [۲۷]خاطرات زیادی از ساده زیستی امام نقل شده است، اما جالبترین و زیباترین آنها، ملاقات امام با افراد بیگانه و گاهی منافقینی که بعدها با مشاهده زندگی و رفتار امام؛ به عنوان رهبر جامعه اسلامی، به خود آمده و مسلمان شده اند، میباشد. این قبیل خاطرات، برای همه تکان دهنده است.
سرگرد حسین مرتاضی [۲۸]نقل میکند: بهمن ماه بود. به مناسبت دهه فجر، بیست تا سی نفر از مهمانان کشورهای خارجی خدمت حضرت امام رسیده بودند. یکی از آن ها، یک مسلمان آمریکایی بود؛ پیرمردی با چهره خیلی شفاف و محاسن بلند. از آن زمانی که قرار شد آنها دست امام را بعد از ملاقات ببوسند، این شخص شروع به گریه کرد، عجیب گریه میکرد. تمام آنهایی که در اتاق بودند، تحت تأثیر گریه او قرار گرفتند. بعد به داخل محوطهای که منزل حضرت امام بود، آمدند. او به زبان دست و پا شکسته، انگلیسی و عربی سؤال کرد: «بیت الخمینی کلّه...؟»؛ همه منزل خمینی، همین است؟! گفتیم: آری. ما روی حیاط را با پلاستیک و چادر سقف زده بودیم تا حیاط برای حضرت امام گرم باشد. وقتی مرد وارد حیاط شد، با حالت عجیبی به آن جا نگاه میکرد و مدام سؤال میکرد بیت الخمینی؟... و میگفت: امام کجاست؟ با اشاره گفتیم: صبر کن! امام الآن میآیند. برایش غیرمنتظره بود رهبر جامعه اسلامی که تمام دنیا را با یک پیامش میلرزاند چنین منزل محقری داشته باشد و از آنجا بتواند این چنین بر جامعه اسلامی حکمرانی کند؛ و عجیب بود زمانی که حضرت امام تشریف آوردند، ایشان همین طور گریه میکرد. با گریه دست امام را بوسید و عقب عقب از مقابل حضرت امام عبور کرد. گریه این مرد و تعجبی که از منزل حضرت امام کرده بود بسیار عجیب بود. [۲۹]۴ـ ورزش
امام علی (ع) میفرمایند: «آفة النجح، الکسل»؛ [۳۰]آفت پیروزی و موفقیت، تنبلی است.
از جمله کسانی که بسیار به امر ورزش اهمیت میدادند و خود به آن عمل میکردند، رهبر کبیر انقلاب بودند. ایشان تأکید زیادی بر ورزش سالم داشتند و میفرمودند: عقل سالم در بدن سالم است. ورزش همان طور که بدن را تربیت میکند... عقل را هم سالم میکند و اگر عقل سالم شد، تهذیب نفس هم دنبال او باید باشد. شما همان طور که ورزش میکنید و اعصاب خودتان را قوی میکنید، و ان شاء الله برای مملکت و آتیه مملکت مفید خواهید شد، لازم است که همه ابعاد وجودی خودتان را تحت تربیت ورزشی درآورید. [۳۱]و در جای دیگر میفرمایند: آنها که جنبه ورزشکاری و مادی را دارند، آنها جوانهایی هستند که قوای جسمی شان به خاطر همین ورزش نشاط و آمادگی پیدا میکند، آن وقت روح آنها معنویات و ایمان را زودتر قبول میکند. [۳۲]امام خمینی (ره) به بسیاری از رشتههای ورزشی علاقمند بودند، ولی رشته خاصی را ترجیح نمیدادند. از جمله ورزشهایی که حضرت امام، خود بیشتر به آن اشتغال داشتند، میتوان به کوهنوردی، فوتبال در سنین نوجوانی، شنا، ژیمناستیک، پرش طول و ارتفاع و ورزشهای باستانی و کشتی در سنین جوانی اشاره کرد. اما وقتی پا به سن گذاشتند، بیشتر به کوهنوردی و پیاده روی میپرداختند و هیچ گاه به خاطر برنامه ای، از ورزش نمیگذشتند و در توصیه هایشان به فرزندان و نوههای خود میفرمودند: «در ساعت تفریح، درس نخوانید و در ساعت درس خواندن، تفریح نکنید؛ هر کدام در جای خود». [۳۳]و نیز میفرمودند: «من، نه یک ساعت تفریحم را گذاشتم برای درس و نه یک ساعت وقت درسم را برای تفریح گذاشتم». [۳۴]حجت الاسلام علی دوانی میگوید: حجت الاسلام سید احمد خمینی، در زمان حیات امام، در یک مصاحبه خصوصی که درباره زندگی خود میگفت، اظهار کرد: «امام ما را در انتخاب کارمان آزاد میگذاشت؛ مثلاً من علاقه زیادی به فوتبال داشتم و بر سر آن چندین بار دستهایم شکست که هنوز آثار آن هست». آن موقعها ما هم در قم اطلاع داشتیم که ایشان بهترین فوتبالیست دبیرستان خود است. پدری که برای سلامتی خود، دهها سال پیش، این ورزش مهم را، با حفظ لباس روحانیت معمول میداشت، طبیعی است که کاری به انجام آن توسط فرزند دبیرستانی خود نداشته باشد و آن را جهت ورزیدگی بدن برای او لازم بداند، به خصوص که مورد علاقه او هم بوده است. [۳۵]از جمله ورزشهایی که امام به آن اشتغال داشتند، کوهنوردی و پیاده روی بود. ایشان بعضی از تابستانها به «درکه» تهران میرفتند و یک ماه با خانواده، در منزل یک پیرزن، به سر میبردند. امام، عصرها با همان لباس روحانیت به کوه تشریف میبردند. این عمل امام تا سن پنجاه سالگی ادامه داشت. [۳۶]امام طی یک برنامه منظم، روزانه یک ساعت و نیم پیاده روی میکردند؛ و علاوه بر آن، حرکاتی را که پزشکان برای ایشان تجویز کرده بودند، در حین انجام کارهای دیگر، انجام میدادند. ایشان در هر موقعیت مکانی (حتی زندان انفرادی و یا خانه ۴۵ متری نجف) یا در هر برهه زمانی (حکومت نظامی) برنامه قدم زدنشان را رها نمیکردند.
مرحوم حاج سید احمد خمینی نقل میکنند: امام تا همین اواخر، روزی یک ساعت و نیم پیاده روی میکردند و حرکتهای ورزشی را به راحتی انجام میدادند و مرتب حرکاتی که پزشکان برای کمردرد و پادرد ایشان تجویز کرده بودند، انجام میدادند. [۳۷]۵ـ بهداشت، آراستگی ظاهر و آرامش خاطر
پیامبر اکرم (ص) فرموده اند: «إنَّ اللهَ جَمیلٌ یُحِبُّ الجَمال».
[۳۸]زیبایی و جمال، یکی از ابعاد وجودی انسان است که به آن بسیار توجه شده است.
در این مجال، نمونههایی از توجه حضرت امام، به بهداشت و آراستگی ظاهر بیان میشود: ایشان هیچ گاه با ظاهری نامرتب در جامعه و حتی در میان افراد خانواده ظاهر نمیشدند و اسوه یک مسلمان واقعی بودند که نکته به نکته کارهایشان درس عملی برای مسلمانی و نمونه شدن است.
۱. آیت الله جعفر سبحانی:امام مقید بودند که کفش تمیز و جوراب مرتبی بپوشند. عمامه خود را مرتب و حتی گاه و بیگاه پیراهن خود را لاجورد بزنند. خلاصه آن که در جامعه، به صورت یک انسان پاک و منزه ظاهر میشدند. [۳۹]۲. رهبر معظم انقلاب؛ آیت الله خامنه ای: در منزل امام، آینهای به دیوار بود که هرگاه امام بلند میشدند، خود را در آن میدیدند و خود را مرتب میکردند. من آن جا به نظم امام پی بردم. در آن زمان طلبهها مقید به آینه و این کارها نبودند؛ علمای پیرمرد که ابداً توجه به این امور نداشتند. لیکن امام خیلی مرتب بودند. [۴۰]۳. خانم زهرا مصطفوی (دختر امام (ره)) نقل میکردند: لباس ملاقات امام جدا بود. اگر روزی سه الی چهار مرتبه برای ملاقات به حسینیه میآمدند، وقتی به اتاق برمی گشتند، با آن لباس در اتاق نمینشستند؛ بلکه لباسهایشان را در میآوردند و تا میکردند، عمامه را رویش میگذاشتند و یک پارچه سفید هم رویش میکشیدند و بعد میآمدند، مینشستند. امکان داشت روزی سه الی چهار دفعه به ایشان میگفتند که جمعیت برای ملاقات آمده، بفرمایید، باز بلند میشدند و لباس خانه را در میآوردند و لباس ملاقات را میپوشیدند؛ یعنی هر چیز به جای خود. [۴۱]۴. آقای کفاش زاده نقل میکنند که: از دختر امام شنیدم که امام پیژامه و زیر پیراهنی و حتی دستمال خود را اتو میکردند؛ بیشتر هماهنگ و همرنگ میپوشیدند، لباس رو را هم اتو میکردند. [۴۲]۵. نقل شده است: امام، هفته خود را به دو قسمت کرده بودند و در هفته، دو بار استحمام میکردند. یکی صبح جمعه همراه با غسل جمعه و صبح سه شنبه وسط هفته. در این دو روز اصلاح سر و صورت را هم انجام میدادند و برای اصلاح سر از فرزندان و یا خانم کمک میگرفتند و لباسهای خود را تعویض میکردند و لباس پاکیزه میپوشیدند. [۴۳]۶. خانم زهرا اشراقی (نوه دختری امام (ره)):همیشه از چند متری اتاق امام، بوی عطر به مشام میرسید. آقا همیشه یک شانه و آینه کوچک کنار دست خود داشتند و از دو شیشه عطر که یکی در جانماز و دیگری در طاقچه بود، استفاده میکردند. [۴۴]۷. خانم زهرا مصطفوی (دختر امام (ره)): امام هر روز هفت بار عطر یا ادکلن میزدند. چون بین دو نماز مستحب است عطر بزنند و ریش خود را شانه کنند، لذا هم عطر، هم شانه در سجاده شان بود؛ و حتی در نوع گذاشتن تسبیح به مستحبات و نظم اهمیت میدادند و تسبیح را به صورت خاصی بالای سجاده قرار میدادند. [۴۵]۸. مرحوم حاج سید احمد خمینی (فرزند امام): شبی که قرار بود فردایش عراق را ترک کنیم، دیدنی بود. مادرم و خواهرم و حسین برادرزاده ام و همسرم و همسر برادرم، همگی حالت غیرعادی داشتند. تمام حواس من متوجه امام بود؛ ایشان، چون شبهای قبل سر ساعت خوابیدند، و، چون همیشه یک ساعت و نیم به اذان صبح، برای نماز شب برخاستند. [۴۶]۹. آقای قائدی (روزنامه نگار فرانسوی) میگوید: دو تن از همکارانم در گزارشی که برای مجله ژون افریک تهیه کرده اند، نوشته اند: در هواپیمایی که امام را به تهران میبرد، همه نگران بودند که آیا میتوانند در تهران فرود بیایند؟ یا این که مورد حمله هواپیماهای شکاری رژیم شاه قرار میگیرند. هیچ کس از این نگرانی نتوانست بخوابد جز یک نفر که آن هم شخص امام خمینی بود که به طبقه بالای هواپیما رفتند و روی زمین دراز کشیدند و تا صبح خوابیدند. [۴۷]۶ ـ شجاعت
شجاعت، در لغت، به معنای استواری و استحکام قلب و اراده در شرایط سخت و درگیریهای طاقت فرسا است. [۴۸]شجاعت، امری قلبی است و در فارسی، به معنای دلاوری و دلیری [۴۹]و ضد ترسویی و اضطراب است که از ناتوانی نفس و ضعف یقین، سرچشمه میگیرد. چنانچه حضرت علی (ع) فرمود: «شِدَةُ الجُبنِِ مِن عَجزِِ النّفسِِ وَضَعفِ الیَقین»؛ [۵۰]ترس زیاد از ناتوانی نفس و ضعف یقین است.
در قرآن، واژه شجاعت صراحتاً نیامده است، اما تعابیر دیگری؛ نظیر شدت، استقامت، صبر، مقاومت و ثبات قدم، آمده است. بنابراین، شجاعت و صبر رابطه تنگاتنگی با هم دارند. امیرمؤمنان؛ علی (ع) در این رابطه میفرمایند: «الصَّبرُ شُجاعَة»؛ [۵۱]صبر شجاعت است.
نمونهها
صلابت محض
حجت الاسلام غیوری نقل میکند:هیچ گاه در برابر هیچ یک از مخالفین داخلی و خارجی، کوچکترین ضعفی را از خود نشان ندادند؛ و هر قدر مخالف قویتر بود، ایشان سختتر و طبق تشخیصشان، با تمام قدرت برخورد میکردند. آن روزی که ایادی طاغوت به مدرسه فیضیه یورش آوردند و بنا این بود که بعد از اتمام جنایاتشان در فیضیه، به منزل امام حمله ور شوند، حضرت راضی نشدند درب خانه را ببندند. [۵۲]اصلاً نمیدانم ترس چیست؟
دکتر پور مقدس؛ از پزشکان مراقب و معالج امام، نقل میکند: از اهل بیت امام شنیدم که ایشان در جلسات خصوصی شان گفته بودند: من اصلاً به چیزی مثل پدیده ترس خو نگرفته ام و نمیدانم ترس چیست؛ یعنی وقتی آدمی میترسد چطور میشود و ما از نظر پزشکی این قضیه را لمس کردیم که اصلاً ترس در تن امام وجود نداشت؛ چرا که از نظر فیزیولوژی و پزشکی، کسی که بترسد، مادهای در بدنش ترشح میشود به نام «آدرنالین» و این ماده در ضمن ترسیدن، مسئول تظاهرات ترس است؛ یعنی باعث افزایش تعداد ضربان قلب میشود، رنگ انسان سفید میشود، بدن به لرزش و ارتعاش درمی آید، فشار خون بالا میرود و حالت نامطلوبی در شخص ایجاد میشود و ما که دقیقاً هشت نه سال نبض امام در دستمان ... بود و حتی این اواخر که قلب ایشان به طریقه «تله مانیتور» ... کنترل میشد... و در این مدت ناملایمات زیادی رخ داده بود... هرگز ندیدیم ضربان قلب امام بالا رود. [۵۳]۷ـ هنرمندی و هنرپروری امام (س)
گر در سرت هوای وصال است حافظا باید که خاک درگه اهل هنر شوی
حضرت امام در زمینه هنرهای گوناگون، یک هنرمند به تمام معنا و برجسته بودند. هنری که از فطرت پاک و متعالی او سرچشمه گرفته و در بستر تعلیم و تربیت اسلامی شکوفا شده و با زیباترین قالبها و مفاهیم متعالی الهی به ثمر نشسته و همواره در خدمت نشر و ترویج مفاهیم وحی به جامعه اسلامی و انسانی بوده است. هنرهایی مانند: سخنوری، نویسندگی، خط و... که سخن گفتن پیرامون هر یک، فصل جداگانهای میطلبد. ذکر چند نمونه از هنردوستی و هنرپروری امام، خالی از لطف نیست.
۱. در جماران نیز گاهی افتخار پاک نویس یا زیبانویسی برخی از نوشتهها نصیب اینجانب میشد. یک روز، مطلبی را بر حسب فرازهای آن با سه نوع خط نسخ، نستعلیق و ثلث نوشته بودم، تقدیم امام کردم. ایشان بعد از ملاحظه، با همان ملاطفت و مهربانی و معهود با تبسم، فرمودند: «شما هر دو خطتان خوب است.» نکته ظریف در این جمله این بود که با توجه به شناخت دقیق حضرت امام نسبت به انواع خط و این که در نوشته مزبور، سه نوع خط با زیبایی یکسان آمده بود، چرا معظم له فرمودند: دو خط؟! که برخی از دوستان حاضر در جمع، چنین به نظرشان آمد که شاید منظور آن حضرت از دو خط یکی خط نوشتن بود با هر چند نوع آن و دیگری خط فکری. [۵۴]حضرت امام، هم نسبت به انواع خط شناخت داشتند و هم از خط شکسته بسیار زیبایی برخوردار بودند. علاقمندی ایشان به خط و نقاشی و به طور کلی جنبههای مختلف هنر، از برجستگیهای یک رهبر فرزانه و تک بعدی نبودن ایشان به حساب میآمد.
۲. روزی یک تابلوی نقاشی از چهره منسوب به نوجوانی پیامبر اسلام (ص)، به دفتر امام آوردند. مدتی نسبتاً طولانی در دفتر ماند و ما تردید داشتیم که خدمت امام ببریم یا نه؟ به تصور قیاس با عکسهایی که از ائمه (ع) نقاشی شده و مورد توجه اهل معنا قرار نمیگیرد، لذا ما هم در تردید به سر میبردیم. ولی به هر حال برای ادای امانت، تصمیم گرفتیم آن را نزد معظم له ببریم؛ هنگام تشرف، تابلو دست این جانب ـ رحیمیان ـ بود. متوجه شدم که ایشان به آن خیره شدند و متوقع بودیم که بفرمایند: «ببرید...»، ولی بی تأمل فرمودند: «بگذارید اینجا» و به طرف بالای اتاق اشاره کردند. تابلو را در کنار دیوار اتاق گذاشتم. فردای آن روز که خدمت امام رفتیم آن عکس را در اتاق ندیدیم و دیگر اطلاعی درباره آن نداشتیم که چه شد تا این که امام دچار بیماری قلبی جدیدی شدند و طبعاً برای مدتی به اتاقی که با ایشان ملاقات میکردیم، نیامدند؛ و به همین جهت، برای اولین بار برای انجام کارهایمان به اتاق اصلی که محل زندگی شخصی معظم له بود، مشرف شدیم. اولین چیزی که توجه مرا به خود جلب کرد، همان تابلو بود که در آن جا قرار داده شده بود. در نقطهای درست روبروی تختی که روی آن مینشستند. این عکس، سالها و تا آخر زندگی شان در آن جا بود. همچنین شنیده شده بود که غزل «من به خال لبتای دوست گرفتار شدم...» را حضرت امام تحت تأثیر شمایل این عکس سروده اند. گر چه عامل اصلی علاقه امام به این عکس، انتساب این عکس به پیامبر (ص) بر حسب نقل میباشد، اما هنر فرینی نقاشی که توانسته است چهرهای را با آن زیبایی و ملاحت و با حالتی معصومانه به تصویر کشد، صاحبان ذوق و هنردوستان و عاشقان جمال جمیل محبوب را به وجد میآورد. [۵۵]۳. یکی از دوستان، پس از آن که همراه خانواده به دست بوسی امام نائل شدند، به حقیر مراجعه کرده و گفت: «پسرم که کلاس پنجم است، دفتر نقاشی اش را برای تقدیم به امام آورده بود که محافظان مانع آوردن آن به خدمت امام شدند. برای همین، پسرم خیلی ناراحت شده است». دفتر نقاشی را گرفتم و روز بعد با پارهای توضیحات به امام تقدیم کردم. حضرت امام با دقت تمام اوراق دفتر را ملاحظه کرد و با رؤیت تصویر پشت دفتر که عبارت بود از تانکی که چرخهایش مدادتراش و تنه اش کتاب و لوله شلیک آن یک مداد و سرنشین آن یک طفل بود، متبسم شدند. سپس دستور دادند که به آن دانش آموز خردسال و طراح روی جلد دفتر جایزهای مناسب پرداخت شود که جایزه همراه با نامه از سوی دفتر به ایشان تقدیم شد. [۵۶]امام حقاً یک هنرمند و هنرشناس به ویژه در رشته نگارش و رسم الخط بودند. ایشان خط نستعلیق را در دوران نوجوانی نزد برادر بزرگشان آیت الله پسندیده مشق میکردند و به اندازهای پیشرفت کرده بودند که خط ایشان به خط آیت الله پسندیده شبیه بود و قابل تشخیص نبود. [۵۷].
اما هنرمندی امام در این رشته خلاصه نمیشد؛ بلکه ایشان در رشتههای دیگری هم اهل فن بودند؛ از جمله: طبع شعری ایشان بود. ایشان شعرهایی با مضامین بسیار عالی میسرودند که اغلب فی البداهه بود. حضرت امام، دیوان شعری دارند که البته شامل همه شعرهای ایشان نیست؛ بلکه دیوان اشعار ایشان، به علت نامعلومی مفقود گردیده و دیوان موجود، ماحصل محفوظاتی است که بعدها توسط عروس و فرزند ایشان، جمع آوری شده است.
از شعر سرودن امام، خاطراتی نقل شده است که ذکرش خالی از لطف نیست.
حجت الاسلام برهانی نقل میکند: روزی با آقای واعظ زاده خوانساری که از علما و بزرگان عرفان و اهل منبر و با امام نیز خیلی مأنوس بود، به محضر امام رفتیم. با توجه به سوابق رفاقتی که این دو با هم داشتند، امام به ایشان فرمودند: آقای واعظ زاده، ما به خاطر رفاقت با شما همواره از مباحث علمی و اشعار ادبی بهره میبردیم. تا امام این را فرمودند، مرحوم واعظ زاده شروع به خواندن یک رباعی کرد: [۵۸]گیرد همه کس کمند و من گیسویت جوید همه کس هلال و من ابرویت
در دایــــره دوازده بــــرج تــمــام یـک مـاه مبـارک است آن هم رویت
امام هم فی البداهه در جواب فرمودند:
گشود چشم نگارم ز خواب ناز از هم نظر کنیـد درِ فتنـه گشت باز از هم
تو در نماز جماعت نرو که مـی ترسـم کُشی امام و بپاشی صـف نماز از هـم
بعد مرحوم واعظ زاده شعر مولوی را خواند که:
بشنو از نی، چون حکایت میکند وز جداییها شکایـت میکـنـد
امام در پاسخ فرمودند:
نشنو از نی کان نوای بی نواست بشنو از دل کان حریم کبریاست
نــی بـسوزد تـلّ خـاکستـر شـود دل بـسـوزد خـانـه دلـبــر شـود
اشعار امام برگرفته از روح بلند عرفانی و نشانهای از وسعت اندیشه و نگاه ایشان به جهان و آفرینش الهی بود. اشعار امام در واقع تصویرگر والایی روح و سجایای اخلاقی سراینده و خالق آن است و معنویت، در اشعار امام به جهت روحیه معنوی خود امام، حضوری زنده و بالنده دارد.
منبع: رفتار شناسی امام خمینی (س)، گردآوری و تنظیم: مرضیه مطهری، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام، ص ۳۲-۶۵ (با تلخیص)
[۱]. میزان الحکمه، ج ۱، ص ۵۵. [۲]. ر. ک: برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)، ج۲، ص ۴. [۳]. ر. ک: همان، ص ۹. [۴]. ر. ک: پا به پای آفتاب، ج ۳، ص ۲۶۳ ـ ۲۶۴؛ برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)، ج ۲، ص ۲۱. [۵]. ر. ک: سیره اخلاقی ـ تربیتی امام خمینی، ص ۲۳۶. [۶]. سرگذشتهای ویژه از زندگی حضرت امام خمینی (س)، ج ۴، ص ۴۹. [۷]. ر. ک: زندگی موفق، ص ۳۸ ـ ۳۹. [۸]. عیون الحکم والمواعظ، ص ۲۸. [۹]. ر. ک: گوهر وقت، ص ۱۸۵. [۱۰]. ر. ک: همان. [۱۱]. برداشتهایی از سیره امام خمینی، ج ۲، ص ۳۴۸. [۱۲]. ایشان در دفتر امام خدمت میکردند. [۱۳]. برداشتهایی از سیره امام خمینی، ج ۲، ص ۳۴۷. [۱۴]. درسهایی از اخلاق، ص ۱۵۸. [۱۵]. قلم (۶۸): ۴. [۱۶]. آل عمران (۳): ۱۵۹. [۱۷]. صحیفه امام، ج ۱۷، ص ۷۹. [۱۸]. همان، به نقل از: مرآة العقول، ج ۱۰، ص ۱۴۶. [۱۹]. ر. ک: مهر و قهر، ص ۲۲۲. [۲۰]. ر. ک: سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی، ج ۵، ص ۳۱. [۲۱]. ر. ک: مهر و قهر، ص ۸۱ و ۸۴ و ۸۹. [۲۲]. آموزههای اخلاقی ـ رفتاری امامان شیعه، ص ۴۴۸. [۲۳]. الکافی، ج ۲، ص۱۴۰، ح ۲. [۲۴]. ر. ک: برداشتهایی از سیره امام خمینی، ج ۲، ص ۵۳. [۲۵]. ر. ک: همان، ج ۱، ص ۱۲۹. [۲۶]. سرگذشتهای ویژه از زندگی حضرت امام خمینی، ج ۱، ص ۱۱۱. [۲۷]. روزنامه کیهان، ش ۱۷۱۸۳، مصاحبه با فریده مصطفوی. [۲۸]. از اعضای دفتر امام که در برخی امور فنی و امنیتی و قرار ملاقاتها شرکت داشتند. [۲۹]. حدیث نور، ص ۲۸ ـ ۲۹. [۳۰]. میزان الحکمه، ج ۳، ص ۲۷۰۴، ح ۱۷۶۵۲. [۳۱]. صحیفه امام، ج ۷، ص ۲۶۱. [۳۲]. همان، ص ۳۴۵. [۳۳]. پا به پای آفتاب، ج ۱، ص ۲۱۳. [۳۴]. برداشتهایی از سیره امامخمینی، ج ۲، ص ۳۱. [۳۵]. مهر و قهر، ص ۱۷۳. [۳۶]. ر. ک: مهر و قهر، ص ۱۷۷. [۳۷]. پا به پای آفتاب، ج ۱، ص ۸۲. [۳۸]. میزان الحکمه، ج ۱، ص ۴۱۴، ح ۲۴۶۳. [۳۹]. برداشتهایی از سیره امام خمینی، ج ۲، ص ۱۵۳. [۴۰]. ر. ک: همان، ص ۱۵۴. [۴۱]. ر. ک: همان، ص ۱۵۶. [۴۲]. ر. ک:برداشتهایی از سیره امام خمینی، ج ۲، ص ۱۵۷. [۴۳]. ر. ک: همان، ص ۱۵۴ ـ ۱۵۵. [۴۴]. همان، ص ۱۶۰. [۴۵]. ر. ک: همان، ص ۱۶۲. [۴۶]. همان، ج ۳، ص ۱۲۱. [۴۷]. همان، ج ۲، ص ۲۵۶. [۴۸]. آموزههای اخلاقی ـ رفتاری امامان شیعه، ص ۱۹۶. [۴۹]. فرهنگ عمید، ص ۷۶۵. [۵۰]. بحار الانوار، ج ۶۶، ص ۴۰۹، ح ۱۲۰؛ میزان الحکمه، ج ۲، ص ۱۵۵۶. [۵۱]. نهج البلاغه، حکمت ۲. [۵۲]. صحیفه دل، ج ۱، ص ۱۱۰. [۵۳]. برداشتهایی از سیره امام خمینی، ج ۲، ص ۲۷۹. [۵۴]. ر. ک: در سایه آفتاب، ص ۲۳۳ ـ ۲۳۵. [۵۵]. ر. ک: همان، ص ۲۳۵ـ ۲۳۷. [۵۶]. ر. ک: همان، ص ۲۳۷ ـ ۲۳۸. [۵۷]. ر. ک: مهر و قهر، ص ۲۰۲. [۵۸]. ر. ک: همان، ص ۲۰۵ ـ ۲۰۶.